سلام دوستان فرزانه هستم یک همسفر
زندگی مابه خاطر مصرف مواد مخدر آشفته شده بود و از آرزوها اهدافی که داشتیم دور شده بودیم. روز به روز از هم دور تر شده بودیم و به جایی رسیده بود که شوهرم حرف های من را فقط به عنوان نصیحت برداشت می کرد و زود اعصبانی می شد.هر روز کار خودش را می کرد و اصلا به من و تنهایی من توجهی نمی کرد، تا اینکه مسافران بعد ۵ سال خودش تصمیم گرفت که وارد کنگره ۶۰ شود.
روز ,بودیم ,خودش ,زود ,برداشت ,نمی ,شده بودیم ,کرد و ,می کرد ,من و ,به من
درباره این سایت